فرزند عزیزم آن زمان که مرا پیر و از کار افتاده یافتی صبور باش و مرا درک کن.
اگر هنگام غذا خوردن، لباس هایم را کثیف کردم و یا نتوانستم لباسهایم را بپوشم صبور باش و به یاد بیاور که همین کارها را به تو یاد دادم.
…
برچسبها:
خداوندا ، نمیدانم چه تقدیری مرا فرموده ای اما
برای دوستان من عطا فرما :
هزار و سیصد امید
هزار و سیصد و نود بهروزی
هزار و سیصد و نود و چهار لبخند زیبا
سال نو بر شما و خانواده محترمتان مبارک باد
عید است ولی بدون او غم داریم / عاشق شده ایم و عشق را کم داریم
ای کاش که این عید ظهورش برسد / اینگونه هزار عید با هم داریم
اللهم عجل لولیک الفرج
سال نو مبارک
ای کاش که هر لحظه بهاری باشی
هر روز پر از امیدواری باشی
هر ۳۶۵ روز امسال
سرگرم شمردن هزاری باشی!
ای خدای دگرگون کننده دلها و دیده ها
ای تدبیر کننده روز و شب
ای دگرگون کننده حالی به حالی دیگر
حال مارا به بهترین حال دگرگون کن
سال نو مبارک
این عید به نور فاطمیه زیباست
روزیه تمام سال من با زهراست
با بردن نام فاطمه فهمیدم
سالی که نکوست از بهارش پیداست
در پناه مهدی فاطمه باشید.
عید ، عودتی است تا با این بازگشت دوباره
بتوانیم کمی از کاستی های خود را هر چند که بی ارزش باشند ، جبران کنیم . . .
نوروز 1394 بر شما مبارک
گشت گرداگرد مهر تابناک ، ایران زمین / روز نو آمد و شد شادی برون زندر کمین
ای تو یزدان ، ای تو گرداننده ی مهر و سپر / برترینش کن برایم این زمان و این زمین
عید نوروز بر شما مبارک
آمد بهار و گل رخ من در سفر هنوز / خندید و ابر چشم من از گریه تر هنوز
آمد درخت گل به بر امّا چه فایده؟ / کان سرو گلعزار نیامد به بر هنوز
اللهم عجّل لولیک الفرج
و انتهای این قصهی سرد و سفید
همیشه سبز خواهد بود
تا رسیدن سال نو ، تنها یک سلام خورشید باقی ست . . .
هزاران تبریک
و بر آمد بهاری دیگر
مست و زیبا و فریبا ، چون دوست
سبدی پیدا کن ،
پر کن از سوسن و سنبل که نکوست
همره باد بهاری بفرست :
پیک نوروزی و شادی بر دوست!
چند روز دیگه بهار میاد و همه چیز رو تازه میکنه، سال رو، ماه رو،
روزها رو، هوا رو، طبیعت رو، ولی فقط یک چیز کهنه میشه که به
همه اون تازگی میارزه، «دوستیمون»!
خداوندا دوستانی دارم که در اعماق قلبم جاى دارند؛ آنان شایسته محبتند و یادشان مایه ى آرامش جان، در این لحظه هاى پایانى سال عزت و غرور شان التیام و اعتلا و سلامت و شاد بدارشان.
پیشاپیش سال نو مبارک
خداوندا ، در این آخرین روزهای سال
دل مردمان این سرزمین را چنان در جویبار زلال رحمتت شستشو ده
که هر کجا تردیدی هست ایمان
هر کجا زخمی هست مرهم
هر کجا نومیدی هست امید
و هر کجا نفرتی هست عشق جای آنرا فرا گیرد ، آمین . . .
براستی رسیدن این عید سعید باستانی همراه با روئیدن جوانه ها و درختان
و نو شدن جسم ها و جانهای عاشقان را تبریک و تهنیت گوییم .
دلهامان را نزدیک ، دستهامان را به همدیگر بدهیم
و در سال جدید با یاری هم منظری زیبا و زندگی خاطره انگیز خلق کنیم . . .
دستان پرنوازش بهار ، طبیعت خفته را از خواب بیدار می سازد
و زمین و درخت رازهای رنگارنگ و عطرآگین خویش را نثار نگاه ما می کنند .
در سال جدید خورشیدی
سبزی ، شادی ، کامیابی ، بهره وری ، اثربخشی فعالیتها و بهروزیتان را از درگاه ایزد منان آرزومندم . . .
برچسبها:
میخوام یه قصه بگم،یه قصه واقعی،میتونید تو اینترنتم سرچ کنید تا باورتون بشه......حیفم اومد نگم.
یه روز یه عکاس خارجی که عکسای مستند از حیات وحش میگرفته میره تا از شیرها عکس بگیره،اون عکاس ساعتها صبر میکنه تااز لحظه شکار شیر عکس بگیره،بلاخره طعمه که یه آهو بود پیدا میشه وشیر اونو شکار میکنه، وقتی شکم آهو رو میدره بچه آهویی مرده از شکم مادر بیرون میاد، شیر چند لحظه مکث میکنه وبعد سعی میکنه بچه آهو رو بذاره تو شکم مادرش به این امید که زنده بشه، شیر لب به طعمه نمیزنه وبعداز گذاشتن بچه آهو داخل شکم مادرش یک قدم عقب میاد وهمونجا میشینه وزل میزنه به آهو تا ببینه بلند میشه یا نه، عکاس از این لحضات عکس میگرفت، تا اینکه یک ساعت میگذره و عکاس مشکوک میشه،چون میبینه شیر هیچ حرکتی نمیکنه،آهسته و با ترس به شیر نزدیک میشه و با حیرت میبینه شیر مرده،وقتی شیر را کالبد شکافی کردند با تعجب متوجه شدن از ناراحتی سکته کرده ودر دم جان داده.
گرگ باشی درنده ای ,روباه باشی مکاری، اما شیر که باشی سلطانی،شیر باش و بگزار کفتارها و گرگها و لاشخورها بِبَرند و بِدَرند ولی تو شیر باش.
روزی می اید که نگاه شیر حصرتشان شود.
برچسبها:
زن و مرد جوانی به محله جدیدی اسبابکشی کردند.
روز بعد ضمن صرف صبحانه، زن متوجه شد که همسایهاش درحال آویزان کردن رختهای شسته است و گفت:
«لباسها چندان تمیز نیست. انگار نمیداند چطور لباس بشوید. احتمالآ باید پودر لباسشویی بهتری بخرد.»
همسرش نگاهی کرد اما چیزی نگفت.
هربار که زن همسایه لباسهای شستهاش را برای خشک شدن آویزان میکرد زن جوان همان حرف را تکرار میکرد تا اینکه حدود یک ماه بعد، روزی از دیدن لباسهای تمیز روی بند رخت تعجب کرد و به همسرش گفت:
«یاد گرفته چطور لباس بشوید. ماندهام که چه کسی درست لباس شستن را یادش داده!»
مرد پاسخ داد: «من امروز صبح زود بیدار شدم و پنجرههایمان را تمیز کردم!»
زندگی هم همینطور است.
وقتی که رفتار دیگران را مشاهده میکنیم، آنچه میبینیم به درجه شفافیت پنجرهای که از آن مشغول نگاه کردن هستیم بستگی دارد. قبل از هرگونه انتقادی، بد نیست توجه کنیم به اینکه خود در آن لحظه چه ذهنیتی داریم و از چه زاویه ای در حال نگاه کردن هستیم .
بهجای قضاوت کردن شاید لازم است قبلا چشمان خود را تمیز کنیم !.…
برچسبها: